ترگلترگل، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

تنها گل زندگيم ترگل

بدون عنوان

وقتی ما "مهربانیم" در رابطه با فرزندمون کاری رو میکنیم که دوست داریم و درسته، از رابطه با فرزندم رشد می کنم، لذت می برم، از او می اموزم، از او پاداش می گیرم با او خوب و خوشم، حتی با اشتیاق بازی و در اغوش گرفتن فرزندم صبح بلند میشم. لذت میبرم که با فرزندم غذا بخورم باهاش حرف بزنم، از بودنش احساس لذت و رضایت میکنم. با فرزندم جهان رو حس و احساس می کنم، از انرژی و هیجان او لذت میبرم و باهاش اوج میگیرم. این مهربانیست. من پنجاه برابر خرج و وقت و انرژی که گذاشتم لذت بردم، باهاش رشد کردم. نتیجه اینه طلبکار فرزندم نیستم، فرزندم بدهکار من نیست، ازش انتظاری ندارم، گویی 5 دلار خرج کردم 50 دلار گرفتم. برای همین اگر شما پدر و مادرید باید دست بچ...
30 مرداد 1393

مادر

  ولی مادرهای خودخواه بهترند. آن مادرها که دلشان، بندِ دل بچه هایشان نیست، با دوستهایشان می روند سفر، به ناخن هایشان لاک می زنند، مانیکور و پدیکور می کنند، می روند باشگاه ورزشی و اندامشان را روی فرم نگه می دارند؛ آن مادرها که از ته دل می خندند، بازیگوشند، عشوه گری می کنند، که همانقدر که مادرند، معشوق و همسر وکودک هم هستند. مادرهایی که بچه ها را قال می گذارند و با پدرها یواشکی بیرون می زنند برای یک شام دونفره، آن ها که وقتی فرزندشان دیر می کند، به جای آماده شدن برای زنگ زدن به پلیس و سرزدن به اورژانس بیمارستان ها،خوشدلانه می گویند:« بی خبری خوش خبریه!» مادرهایی که یک عمر، با یک بشقاب غذا و یک دیگ پر از دلشوره، دنبال بچه ه...
20 مرداد 1393

اخر هفته

مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو ، صبوری مادر یعنی به تعداد همه روزهای آینده تو ، دلواپسی مادر یعنی به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه تو ، بیداری مادر یعنی بهانه بوسیدن خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد مادر یعنی بهانه در آغوش کشیدن زنی که نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود مادر یعنی باز هم بهانه مادر گرفتن..... سفر يك روزه به شمال و سوغاتيشم يك دختره برنزه و نمكى انقدر دلم برات تنگ شده بود كه احساس كردم يك سالى هست كه از تو دورم دوستت دارم  عصر روز جمعه هم با خانواده و اقوام در فشم گذرانديم و كلى به ترگل جونم خوش گذشت  دوستت دارم  ...
11 مرداد 1393

بابا لنگ دراز

دیر یا زود آدم پیر و خسته می شود درحالی که از اطراف خود غافل بوده است. آن وقت دیگر رسیدن به آرزوها و اهداف هم برایش بی تفاوت می شود و فقط او می ماند و یک خستگی بی لذت و فرصت و زمانی که ازدست رفته و به دست نخواهد آمد. ... جودی! کاملا با تو موافق هستم که عده ای از مردم هرگز زندگی نمی کنند و زندگی را یک مسابقه دو می دانند و می خواهند هرچه زودتر به هدفی که در افق دوردست است دست یابند و متوجه نمی شوند که آن قدرخسته شده اند که شاید نتوانند به مقصد برسند و اگرهم برسند ناگهان خود را در پایان خط می بینند. درحالی که نه به مسیر توجه داشته اند و نه لذتی از آن برده اند. جودی عزیزم! درست است، ما به اندازه خاطرات خوشی که از دیگران داریم آنها را دوست داری...
9 مرداد 1393

عيد فطر

سلام عيد همگى مبارك  اين ماه رمضان هم به پايان رسيد  طاعات و عبادت همگى قبول درگاه حق
8 مرداد 1393

بدون عنوان

اهل کاشانم. روزگارم بد نیست. تکه نانی دارم ، خرده هوشی ، سر سوزن ذوقی . مادری دارم ، بهتر از برگ درخت . دوستانی ، بهتر از آب روان .   و خدایی که در این نزدیکی است : لای این شب بوها ، پای آن کاج بلند. روی آگاهی آب ، روی قانون گیاه . من مسلمانم . قبله ام یک گل سرخ . جانمازم چشمه ، مهرم نور . دشت سجاده ی من . من وضو با تپش پنجره ها می گیرم. در نمازم جریان دارد ماه ، جریان دارد طیف . سنگ از پشت نمازم پیداست : همه ذرات نمازم متبلور شده است . من نمازم را وقتی می خوانم که اذانش را باد ، گفته باشد سر گلدسته ی سرو. من نمازم را ، پی « تکبیرة الاحرام » علف می خوانم، پی «...
8 مرداد 1393
1